اشعار به یادماندنی

در این وبلاگ، سعی میکنیم اشعاری به یاد ماندنی از شعرای معروف معاصر و کهن را ارایه نماییم.

اشعار به یادماندنی

در این وبلاگ، سعی میکنیم اشعاری به یاد ماندنی از شعرای معروف معاصر و کهن را ارایه نماییم.

در این وبلاگ، سعی میکنیم اشعاری به یاد ماندنی از شعرای معروف معاصر و کهن را ارایه نماییم.

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفردر آب دارد می سپارد جان.

یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،

آن زمان که تنگ میبندید

برکمرهاتان کمربند،

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره،جامه تان بر تن؛

یک نفر در آب می‌خواند شما را...

نیما یوشیج

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست

 

نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست

 

فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم

 

که هرچه رود در این سرزمین مسافر توست

 

همان بس است که با سجده دانه برچیند

 

کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست

 

به وصف هیچ کس جز تو دم نخواهم زد

 

خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست

 

که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!

 

به آب و آتش اگر می زنم بخاطر توست

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

مینای دل


 

جز دل که گیرد جای من، جز من که گیرد جای دل

 

گر دل بمیرد وای من، گر من بمیرم وای دل

 

  ای آه شبرو کیستی؟ دود دل من نیستی

 

گر نیستی، پس چیستی؟ ای همدم شب های من

 

 خورشید با این تاب و تب، آهی ست جانسوزم به لب

 

آه ستاره، آه شب، آه سحرپیمای من

  

صبح است در لبخند او با نغمه ی دلبند او

 

لعل سحر پیوند او، مهر جهان آرای من

  

خیزد جدا از لعل وی، ناله ز هر بندم چو نی

 

جان می تراود همچو می، از چشم خون پالای دل

  

می جوشدم از دل برون، با آه اشکی لاله گون

 

اشکی نه، آهی نه، که خون، می جوشد از مینای دل

  

شب می خرامد بی طرب، دل می تپد با تاب و تب

 

اینک نوای پای شب، آنک نوای پای دل

اوستا

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

شیعه علی

امام صادق علیه ‏السلام :

اِنَّما شیعَةُ عَلىٍّ مَنْ عَفَّ بَطْنَهُ وَفَرْجَهُ وَاشْتَدَّ جهادُهُ وَعَمِلَ لِخالِقِهِ وَرَجا ثَوابَهُ وَخافَ عِقابَهُ؛

همانا شیعه على علیه ‏السلام کسى است که شکم و شهوت خویش را عفیف نگهدارد و جهاد و تلاش او شدید باشد، براى آفریدگارش کار کند، به ثواب خدا امیدوار باشد و از کیفر او بترسد

اصول کافى: ج 2، ص 233

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

امشب ای ماه

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

 

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

 

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

 

که تو از دوری خورشید چه ها می بینی

 

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

 

سر راحت ننهادی به سر بالینی

 

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

 

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

 

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

 

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

 

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

 

که توام آینه بخت غبار آگینی

 

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

 

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

 

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

 

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

 

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

 

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

 

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

 

ای پرستو که پیام آور فروردینی

 

شهریارا اگر آئین محبت این است

 

جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

شهریار

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

برای خاطرم غم آفریدند

                              طفیل چشم من ‌نم آفریدند

 

چو صبح آنجا که من پرواز دارم

 

                                       قفس با بال تو‌أم آفریدند

 

گهر موج آورد آیینه جوهر

 

                               دل بی آرزو کم آفریدند

 

جهان خون ریز بنیاد است هشدار

 

                                           سر سال از محرم آفریدند

 

وداع غنچه را گل نام کردند

 

                                 طرب را ماتم غم آفریدند

 

چه سان تابم سر از فرمان تسلیم

 

                                            که چون ابرویم از خم آفریدند

بیدل دهلوی

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

پرده ی نیلی


 

رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم

 

کار جهان، به اهل جهان واگذاشتیم

 

چون آهوی رمیده، ز وحشت سرای شهر

 

رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم

 

ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست

 

این شوخ دیده را، به مسیحا گذاشتیم

 

ما را بس است جلوه گه شاهدان قدس

 

«دنیا، برای مردم دنیا گذاشتیم»

 

در جستجوی یار دلازار کس نبود

 

این رسم تازه را، به جهان ما گذاشتیم

 

ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست

 

بنیان زندگی، به مدارا گذاشتیم

 

از ما به روزگار، حدیث وفا بس است

 

نگذاشتیم گر اثری، یا گذاشتیم

 

بودیم شمع محفل روشندلان، رهی

 

رفتیم و داغ خویش به دل ها گذاشتیم

 

  • حسین مو