تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه
همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه
همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو
افتاد به خاک
و تو رفتی
و هنوز ...
سال ها هست که در گوش من
آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان٬ غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب
نداشت ؟!!!
شعر فوق از زیباترین اشعار حمید مصدق میباشد که برخی دیگر از شعرا نیز با الهام از این شعر، اشعار دیگری سرودهاند که در پستهای آتی آنها را نیز برای شما عزیزان میآوریم.