اشعار به یادماندنی

در این وبلاگ، سعی میکنیم اشعاری به یاد ماندنی از شعرای معروف معاصر و کهن را ارایه نماییم.

اشعار به یادماندنی

در این وبلاگ، سعی میکنیم اشعاری به یاد ماندنی از شعرای معروف معاصر و کهن را ارایه نماییم.

در این وبلاگ، سعی میکنیم اشعاری به یاد ماندنی از شعرای معروف معاصر و کهن را ارایه نماییم.

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی

دلو جانم به تو مشغول و نظر بر چپ وراست

تا حریفان ندانند که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو بدین نعت و صفت گر  خرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

سعدی

 

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

من نه منم

خواجه مگو که من منم من نه منم نه من منم
گر تو تویی و من منم من نه منم نه من منم
عا شق زار او منم بی دل و یا ر او منم
با غ و بها ر او منم من نه منم نه من منم
یار و نگار او منم غنچه و خار او منم
بر سر دار او منم من نه منم نه من منم
لاله عذار او منم چاره ی کار او منم
حسن وجوار او منم من نه منم نه من منم
باغ شدم زورد او داغ شدم زگرد او
زاغ شدم ز درد او من نه منم نه من منم
آب گذشت از سرم بخت برفت از برم
ماه بریخت اخترم من نه منم نه من منم
لاف زدم ز جام او گام شدم ز گام او
عشق چه گفت نام او من نه منم نه من منم
روح مرا حیات ازو ذات مرا صفات ازو
فقر مرا ذکات از او من نه منم نه من منم
جان مرا جمالازو نفس مرا جلال ازو
عشق مرا کمال ازومن نه منم نه من منم
قرق شدم ز روح او بحر شدم ز نوح او
تا برسد فتوح او من نه منم نه من منم
دولت شید او منم باز سپید او منم
راه امید او منم من نه منم نه من منم
گفت برو تو شمس دین هیچ مگو از ان واین
تا شودت گمان یقین من نه منم نه من منم

مولانا 

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

برای اولین بار

روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کار ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد
حرف‌های آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی

فکر برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سرت بیرون کن

تو
در جاده‌ای بی‌بازگشت قدم می‌گذاری
که شباهتی به خیابان‌های شهر ندارد

با تردید
بی‌تردید
کم می‌آوری..

دکتر افشین یداللهی

 

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو

رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
قلب 
شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن

تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده
راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده

یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم
سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم

شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی

وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن

با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

دکتر افشین یداللهی

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

حور خطا گفتم اگر خواندمت

ترک ادب رفت و قصور ای صنم

تا به کرم خرده نگیری که من

غایبم از ذوق حضور ای صنم

روی تو بر پشت زمین خلق را

موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم

این همه دلبندی و خوبی تو را

موضع نازست و غرور ای صنم

سروبنی خاسته چون قامتت

تا ننشینیم صبور ای صنم

این همه طوفان به سرم می‌رود

از جگری همچو تنور ای صنم

سعدی از این چشمه حیوان که خورد

سیر نگردد به مرور ای صنم

سعدی شیرین‌سخن

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم
می ترسم از صدای این سکوت سکسکه ساز
می دانم ! عزیز
می دانم که اهالی این حدود حکایت
مدام از سوت قطار و سقوط ستاره می گویند
اما تو که می دانی
زندگی تنها عبور آب و شکفتن شقایق نیست
زندگی یعنی نوشتن یاس و داس و ستاره در کنار هم
زندگی یعنی دام و دانه در دامنه ی دم جنبانک
زندگی یعنی باغ و رگ و بی پناهی باد
زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان
زندگی یعنی نوشتن انشایی درباره ی پرده ها و پنجره ها
زندگی تکرار تپش های ترانه است
بیا و لحظه یی بالای همین بام بی بادبادک و بوسه بنشین
باور کن هنوز هم می شود به پاکی قصه های مادربزرگ هجرت کرد
دیگر نگو که سیب طلای قصه ها را
کرم های کوچک کابوس خورده اند
تنها دستت را به من بده
و بیا

  • حسین مو
  • ۰
  • ۰

گل به گل، سنگ به سنگ این دشت

یادگاران تواند .

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوکواران تواند .

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک، اما آیا

باز بر می گردی ؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گیرد !

حمید مصدق

  • حسین مو